‏رویاهای پوچ‏

سلام

حال من خوب است.

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند.

با این همه اگر عمری باقی بود طوری از کنار زندگی میگذرم که نه دل کسی در زندگی بلرزدو نه این دل نا ماندگار بی درمانم.

میدانم دلم همیشه پر از هوای باز نیامدن است.

انگار که تعبیر همه ی رفتن ها با نیامدن است.

بی پرده بگوییم،میخواهم تنها بمانم،در را پشت سرت ببند،بی قرارم،میخواهم برم،میخواهم بمانم،هزیان میگویم،نمیدانم.

به عزیزم نامه ام باید کوتاه باشد،ساده باشد،بی کنایه،بی ابهام،پس از نو مینویسم

 

"سلام

 

حال من خوب است

 

اما تو باور نکن...


 

+نوشته شده در جمعه 15 دی 1391برچسب:,ساعت1:21توسط elnaz | |

 

 

من که دلتنگ توام در دل تنگم گله هاست


آری بیتاب شدن عادت بی حوصله هاست


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

 

در دلم هستی و بین منو تو فاصله هاست


 

+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت13:55توسط elnaz | |


 

 

وقتی توی لحظه هام عشق تورو کم میارم

به دلم هزارو یک غم میارم

توی چشمات خودمو گم میکنم

آسمون دلمو نم میکنم

پر بارون میشم از دیدن تو

پر آرزو واسه چیدن تو

گرچه داشتنت واسم خیالیه

بی تو اما زندگیم چه خالیه

                                                    بی تو اما زندگیم چه خالیه

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت13:45توسط elnaz | |

 

بی تو در خلوت شب ناله میکرد دل من


با هر ترانه از تو خوندن گریه میکرد دل من


دیگه تنها تر از این نمیشه باشم میدونی؟


سخته برام از تو جداشم میدونی؟


به دلم وعده دادم که چشات ماله منه


 

به خدا دوستت دارم این دیگه حرف آخره


+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت13:43توسط elnaz | |

 

وقتی با من نباشی از من چه میماند؟

بجز هر لحظه فرسودن از من چه میماند؟

بجز تکرار پی در پی از من چه میماند؟

تکرار من در من مگر از من چه میماند؟

بغیر از یک خیالی خسته از تنهایی

از غباری در لباس تن دیگر چه میماند؟

+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت13:40توسط elnaz | |

 

چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست

ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست

مرا در اوج میخواهی،تماشا کن تماشا

دروغ این بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن

در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال من

همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها

 

گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم

+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت13:38توسط elnaz | |

 

تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ام

در بیهودگی انتظار پیوستن به تو چه بی صبرانه مانده ام

چه خوانا دوریت را بر سر در این خانه نوشته اند

و من در نخواندن آن چه پافشارانه مانده ام

چه بسیار است دورویی ها،فراموش کردن ها گسستن ها

و من در این هم همه چه صادقانه مانده ام

رفیقان همه با نارفیقی خود رفیقند

من هنوز با آنان چه دوستانه مانده ام

خاستگاه من کجاست که من آنجا قنودن خواهم؟

من در پیمودن راه چه عاجزانه مانده ام

تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ام


+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت13:34توسط elnaz | |

 

به تو می اندیشم

به نرسیدن

به سوختن

به ساختن

به تهاجم عشق

به قلب پاره پاره ی من

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت13:32توسط elnaz | |

شاید پرنده بود که نالید

یا باد در میان درختان

یا من دربرابر بن بست قلب خود

چون موجی از تاسف وشرم و درد بالا می آمدم

و از میان پنجره میدیدم

که آن دو دست آن دو سرزنش تلخ

و همچنان دراز به سوی دو دست من

در روشنایی سپیده دمی کاذب،تحیل میروند

و یک صدا که در افق سرد

فریاد زد

                                                         "خداحافظ"

 

 


 

+نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:,ساعت13:8توسط elnaz | |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد