‏رویاهای پوچ‏

 

عیبی نـداره
ایـن شبا کـه مـن تـو رو " آه " می کـشم
تـو در آغـوش دیـگری نـفس عمیـق بـکش
لعنتی........!

 

 


+نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:,ساعت17:49توسط elnaz | |

جدی میپرسم

"دوستت دارم را"

وقتی برای هردویمان فرستادی

هم من،هم او

خداییش خیانت میکردی؟؟؟

یا شایدم یا رعایت عدالت؟؟؟

+نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت1:3توسط elnaz | |

 

دمش گرممممممممممممم 

باران را میگویم

به شانه ام زد و گفت خسته شدی؟؟؟

 

امروز را تو استراحت کن من به جایت میبارم

+نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت1:24توسط elnaz | |

..................شرمنده میکنی..........

..................گاهی در خواب...............

...............به من سر میزنی................

+نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت1:5توسط elnaz | |

نداشتن تویعنی اینکه دیگری تو را دارد...

.

نمی دانم... نداشتنت سخت تر است

.

یا تحمل اینکه دیگری تو را داشته باشد

+نوشته شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:,ساعت21:11توسط elnaz | |

 

 

...رفتنت...

 

...نبودنت...

 

...نامردیت...

 

نه اذیتم کرد نه حتب ثانیه ای برایم سوال شد

 

فقط بغضی در گلو دارم که سوال شده برایم

 

چگونه نگاهت کرد که مرا تنها گذاشتی؟؟؟

 

+نوشته شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:52توسط elnaz | |

خوابیده بودم کابـوس میدیدم...


از خواب بلند شدم تا به آغوشـت پناه ببرم...


افســـــــوس...


یادم رفته بود که از نـبودنت به خـواب پناه برده بودم

+نوشته شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:48توسط elnaz | |

 

 

چرا نگاه میکنی؟؟؟
تنها ندیده ای؟؟

به من نخند!!!

من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم...

+نوشته شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:44توسط elnaz | |

 

با دیدن بعضی صحنه ها نه حق داری داد بزنی نه حق داری گله کنی...

چون دیگه به تو هیچ ربطی نداره...

با دیدن بعضی صحنه ها فقط خورد میشی...

یه صحنه...

مث دیدنش با یه غریبه

+نوشته شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط elnaz | |

عــطر تنت روی پــیراهنـم مــانده ..


امــروز بـویــیدمش عمــیق عمــیق!


و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!


و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم دیگری ست

 


و غمــت سـهم مــن!


 

+نوشته شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:25توسط elnaz | |

 

خیـــــلی حــــــرف اســـت...

کـــه تـــو هـــر روز در گلـــویـــت

خـــاری کُشــــنده احســـاس کنـــی

بـــرای کســـــی کـــه

حتّـــی یک بار در عمـــرش

بـــه خـــاطـــرِ تـــو حتـــی بغـــض هـــم نکـــرده اســـت....

+نوشته شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:10توسط elnaz | |

همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست

 

+نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت17:18توسط elnaz | |

 

...زمستون شده...

...هوا سرده...

...نمیخوام سرما بخورم...

...میترسم کسی نباشه بگه...  

"باز که تو مراقب خودت نبودی"

+نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:38توسط elnaz | |

میگند دنیا بی وفاست،

.

اما آی آدماااااااااا قدرشو بدونید،

.

من دنیای بی معرفت تری هم داشتم......

+نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:34توسط elnaz | |

هیچوقت نفهمیدم چرا؟؟؟

                 درست همان کسی که فکر میکنی با همه فرق داره

                                                   یه روز مثه همه تنهات میذاره...

+نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:32توسط elnaz | |

 

 

هر شب آرزوی آلزایمر میکنم

 

خوش به حال تو...

 

که وقتی او آمد...

"بدون هیچ دردسری فراموشم کردی"

+نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:28توسط elnaz | |

  

چقدر سخته گل ارزوهات رو تو باغچه ی دیگری ببینی

اونوقت هزار بار تو خودت بشکنی و اروم زیر لب بگی "گل من باغچه ی نو مبارک"

+نوشته شده در چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:,ساعت13:47توسط elnaz | |